گذاشتم تا آب از آسیاب ِ اخبار بی افتد و بعد نوشته ام را روی دیوار این جا نقر کنم . ما کی هستیم ؟ مُشتی آدم ِ همیشه ناراضی و زورگو یا زورپذیر که برای اتفاقات ِ جامعه ، برای گرانی و مسائل کم اهمیت جُک میسازیم . ما چگونه آدم هایی هستیم ؟ کسانی پایبند به اخلاق ؟ اخلاق گرا ؟ کدامش هستیم ؟ از قوانین حاکم راضی هستیم یا ناراضی ؟ احتمال ِ عکس العمل رفتارمان همیشه قربانی داده است . این اتفاق به کررات پیش آمده . ما امتحان خود را در مورد ِ داستان های شگفت انگیز سینمایی و دم دست پس داده ایم . در مورد زهرا امیرابراهیمی . در مورد گلشیفته فراهانی . در مورد محمدرضا گلزار در مورد هر جزئ و کلی در کمال ِ آزادی آن قدر حرکت کرده ایم . حرف ها زده ایم و عکس العملش را از طرف ِ همان ها که مدام انگشتمان توی چشمانشان هست دیده ایم . پس چرا ازشان گله مندیم . . .آیا ما خود یک دیکتاتور ِ تمام و کمال نیستیم ؟ امروزه روز هر آدمیزادی با هر شماره شناسنامه با عناوین مختلف روی صفحات مجازی مُجاز و غیر مجاز مطلب میگذارد ، عکس آبگوشت و سوراخ جوراب و اسباب عکاسی و نجاری و فیلمسازی اش را میگذارد و هر حرفی که میخواهد میزند . ما ، همین ما که مدعی حقوق بشر هستیم از ترس . . . از بی امنی گدای یک توجه هستیم . خودمان را در حصار ِ مردمی با هر عقیده پنهان کرده ایم . ما نه خودمان را دوست داریم و نه دیگری را . جشنواره ی فیلم اصلا برازنده ی سلیقه ی ما مردم هست ؟ چقدر فیلم در سرزمین من مهم هست ؟ بارها و بارها ناله سرداده ایم و ای فغان کرده ایم که در سینما ساندویچ کالباس چه بوی بدی دارد و ما چرا درست نمیشویم ! بارها از سینماگران ایراد گرفته ایم . . . بارها اسم فیلمی که نمیدانستیم سرگذشت سازنده و نام فیلم چیست را در سینما دیده ایم و آدامس باد کرده ایم . فرهنگ سینما رفتن و تئاتر دیدن برای ماست ؟ آیا جز این است که برای سرگرم شدن به همه ی این اماکنمقدس سرمیزنیم ؟ بنده خودم را هم توی این آش در هم جوش میریزم تا کسی ناراحت نشود . حالا این مردم عزیز و فیلم دوست و دنباله روی جشنواره امسال برای فستیوال کن چه سوز و بریزی کردیم ؟ توجه همه جلب میشود به رفتار و لباس سرکار علیه لیلا خانم ِ حاتمی . رفتارش را دوست داریم یا نداریم ناگهان بی هیچ تفکری درگوشی و این ور و ان ور آن قدر ذکرش میکنیم که آن کسی که حرفی نمیزد هم بعد از چند روز 4 کلمه حرف بزند و ما خیلی خوب میدانیم این عکس العمل ها چگونه است . شاید اگر این ما مردم . . که سرشار از عقده های جنسی و بیماری های اضطراب هستیم برای کوچکترین مسئله ای خوشحالی نمیکردیم و بازیگر خیلی دوست داشتنی مان را با دو تا عکس رها میکردیم این همه اخبار بیرون نمیریخت که باز هم برایش فحش نثار کنیم . تشویق کردن ما و یا محکوم کردن به معنای حل شدن ِ یک قضیه در ذهن نیست . یعنی ما این همه روبوسی ندیده ایم که با یک عکس این همه دچار شعف میشویم و یا اخبارش میکنیم !؟ ما این همه غیرعادی با یک پدیده ی عادی برخورد میکنیم و طوری آن را و علیه آن را پر رنگ میکنیم که تنها و تنها نشان دهنده ی ذهن ِ بیمارمان است . این ماییم که برای هر اتفاق ناچیز بزرگ نمایی میکنیم . . . تا شب هایمان پر خبر شود تا از تنهایی و بی عشقی فرار کنیم و برای این فرار لیلا حاتمی را له و لورده میکنیم یا برعکس ازش بت میسازیم و اسطوره اش میکنیم . اگر لیلاحاتمی را دوست داشتید هرگز در تکثیر رخداد مذکور به تکثیر نمیافتادید زیرا که نتیجه ی این رفتار عکس العمل دارد و باید داشته باشد و ما به آن عکس العمل آگاهیم . غیر از این نیست .
همه ی داستان کن و فیلم هایش و رشدی که به لحاظ سینمایی میتوانیم بکنیم یا تجربه ی جشنواره ای را دور میریزیم و میرویم سراغ لباسی که همه فهمیدیم عتیقه است . خانم شاه حسینی کی هست و چه تبلیغانی که این وسط نشد بی اینکه خرجی برایش بشود . گردهمایی همه ی ما روی دنیای مجازی از ترس تنهایی به سود خیلی ها تمام شد . آیا روبوسی کردن عیب است . اخ است . بد است . دست بوسی و روبوسی از وقتی شعر بود در جملات و بیت ها بود و اینکه این اتفاق ساده ی روبوسی خانم حاتمی با آقای ژیل ژآکوپ از سادگی میافتد و برای ما افتخار میشود و برایش داستان میسازند و ازش به عنوان اسطوره ی رفتاری حرف میزنند یعنی چه ؟ ما همیشه در موج سواری اتفاق های هرز و بیهوده یا پیش پا افتاده یکتا بوده ایم . حال در سرزمینی که میشناسیم قوانینی دارد می اییم بازیگری که دوستش داریم را با این رفتار بزرگ تر میکنیم ؟ پس شما لیلا حاتمیتان را چگونه دوست دارید ؟ بنده به دلیل اینکه بارها و بارها در نوشته هایم ایشان را به عنوان یک بازیگر سینمای ایران درجه یک نمیشناسم در این مورد هرگز حرفی نزدم . جایی که شناخت ما باید بر اساس ِ تجربه و مشاهده ی جهانی باشد به زعم من لیلا حاتمی عضو کوچکی از آن پیکره ی بازیگری است . . . هرچند مقایسه اشتباه است ولی خب ما در تئاتر همین سرزمین بازیگرانی داریم که از قالب بازیگر بیرون آمده و آرتیست هستند و شیوه و چگونگی بودنشان خیلی با تکرار بغض های یکدست و خوشحالی های یکدست لیلا حاتمی در تمام طول و عرض دوره ی بازیگری اش فرق دارد . . . بنابراین با توجه به دیده ها و مشاهداتم ایشان جزو بازیگران مورد علاقه ی من نیستند . اما از انجا که همه ی دوستان عاشق ایشان هستند و تهیه کننده ها ایشان را ضامن گیشه میدانند برای من و مردمی که این چنین پشت و پناه بازیگر محبوبشان هستم متاسفم . متاسفم که با باور ها و عقده ها و سرگرم کردن خودشان برای یک اتفاق گذرا این چنین کردند . شاید اگر این اخبار و نوشته های دنیای مجازی روی زبان دیگری برای جهانیان عرضه میشد به عقب افتادگی مردم ما بیشتر میخندیدند تا آنهایی که بدمان می آید ازشان و همیشه دست به یقه شان هستیم . خیر شما لیلا حاتمی را دوست ندارید . چطور این اخبار در مورد نیکی خانم کریمی در همین موزه ی سینما ی خودمان وقتی در مقابل دوربین های خودمان و با روبروسی عزت الله انتظامی رخ میدهد خبر ساکت میشود چون نیکی کریمی مدت هاست ضامن گیشه نیست و شاید تهیه کننده ها به دلیل اینکه ما دوستش نداریم دوستش ندارند ولی چون لیلا را دوست داریم هنوز لیلا حرف اول را در یک فیلم میزند و ما این برتری ها را با مقیاس تفکرمان انجام داده ایم و با همین عقده ای بودن برداشتیم یک هیچ را به یک تیتر یاهوو رساندیم به راستی شرم و حیا و عقل هم هست ؟
البته خانم مهرنوش شاه حسینی کت این لباس بسیار زیبا بود اما روی هم رفته دامنی داشت که بیشتر برازنده ی دختربچه های نوجوان بود . به هر حال برای شما این حواشی بد نیشد . دم شما گرم !
خب . . .
به راستی هوشنگ سیحونکه بود و چرا درگذشت و ...؟
حال تمام کسانی که تا به امروز یک بار هم سیحونی ها را نمیشناختند و پا به گالری اش نگذاشتند و معماری را مورد توجه و دقت قرار نمیدادند دم از ای وای و واویلا میزنند و خیلی راحت مسیر اشتباهات و نتایجش را سر جایش میگذارند و مثل موج میروند به مرز های پوچی . کی بناست اندکی تفکر داشته باشیم و مسیر اندیشه مان را درست کنیم نمیدانم .
همه ی ما میدان ونک را میشناسیم . مدت هاست بوی گند چاه و فاضلاب و جوی آبش از دو ایستگاه اتوبوس به ونک مانده به مشام میرسد . . . کسی برای این بهداشت سر و دست نمیشکند و داد و فغان نمیکند . کسی برای یک شعر یا یک چرند این همه به وجد نمیاید . . . کسی برای گرانی و بی کاری و هزار مشکل دیگر این سرزمین تره خورد نمیکند . . . دل برای آب هایی که در اصفهان و ارومیه خشکید نمیسوزد . . . فقط بیماری تنهایی و عمیق نشدن در احساسات . . . فرار از این بیماری و بودن در جهان مجاز و شکر در آتش اخبار دم دستی ریختن شده است وسیله ی خرج کردن زمانمان . مقصر کسی نیست . خودماییم . کاش برای همه چیز این همه دقیق میشدیم و این همه احساس به خرج نمیدادیم . کاش !